☁️ғᴏʀᴇᴠᴇʀ ʀᴀɪɴ☁️



من اینجام دوباره.

حس بود و نبود دارم ، حسی بین ادامه دادن و ندادن

جای دستات میسوزه

من رو بابت آلوده بودنم ببخش ، نمیتونم با دستای پر از گناهم دستات رو لمس کنم

گفتن اینکه این طوری برای هر دومون بهتره راحت تر از گفتن حقیقت بود.

من گناهکارم، این واقعیتیه که هیچوقت قبولش نمیکنی.

وقتی بدونی فرشته ت دیگه یه فرشته نیست، قول میدی ناراحت نشی؟!

کلیسا پر شده از گناه، به خاطر زندانی کردن گناهکاری مثل من.

ماه دیگه نمیدرخشهنمیتونم چشمات رو ببینم.

فقط تمومش کن.من خوب نیستم حالا فهمیدی ، من نمیخوام.

فهمیدی!

چطور میتونی؟!

من نمیتونم اینکارو باهات بکنم.

فرشته ی بدون بال به چه درد میخور،

فرشته ای با شاخ های مشکی ترسناکه نه؟!

خون نماد وحشت ، اما برای اون زندگی بود.
خون زندگی میبخشید

مرگ انسان ها میتونست زندگی ای دوباره باشه.

میتونم تا ابد خودم و تورو تصور کنم.

تو با همه فرق داری؟ کلیشه ی جالبیه ی ولی بهتر نیست کمتر دروغ بگی؟ هوم!

من توی حرف زدن خوب نیستم.

چطور متوجه نشدی؟!

اشکام اونقدر زیادن که فک نکنم شونت تحملش رو داشته باشه.

دردامون رو به اشتراک بذاریم؟!

کامان!!  هر دومون میدونیم بعد یه مدت خسته میشیم.

i miss you

i love  you

i need you

اگه جای من بودی چیکار میکردی؟!

ازت دلخورم! تو میدونستی.

امشب چشمها قرار است گریان باشد.

قلب ها گره و فاصله ها کم اما فرسخ ها سنگ میان من و توست از سنگ ها که بگذریم حباب دورم مرا از تو دور میکند.

مواظب خودت باش ، دوست دار تو لی لی.

ته این جاده ی حقیقت های تلخ کجاس؟!!

من از گریه کردن متنفر نیستم ، فقط متنفرم از اینکه ادما با اون نگاهشون و لحنشون بهم میگن چرا دارم گریه میکنم!

من تلاشمو ‌کردم بقیش به تو بستگی داره.

چشمام میسوزه ، یه حالت دلپیچه حس میکنم.

به اون گرما نزدیک تر میشم که بعد مدتی من رو میسوزونه، حس هام توی همینا خلاصه میشه ، خالی و تهی بودن و باز منی که چشماش میسوزه.

مسخرس ولی به یه ادمی نیازمندم که پالکهام رو بهم بدوزه و من رو راهی تاریکی کنه.

متاسفم من رو همون ادمی خودخواهی تصور کن که میگفتی هستم.

چشمهام رو تسکین بده من نیازمند یک داروی قوی هستم.

یه روز، بین تمام‌ تنهایی هات یادت میاد چقدر اون روزا دوست داشتی با بقیه حرف بزنی.

بین تمام موندن و رفتن چیزی که یاد میگیری ، فقط و فقط سکوت کردنه.

حرفام بوی مرگ میدن ، تیکه هام تو رو به ته جهنم راهنمایی میکنن.

همون چیزی که اِدا ارزو کرد رو برات ارزو میکنم.

تو اولین کسی هستی که بهش پناه میبرم.

باید غمگین باشم ولی نیستم ، فقط نبودت رو حس میکنم همین!

مکان اشتباه ، ادم اشتباه ، زمان های اشتباهی رو بوجود میاره.

اوژنی می خندی؟ می خندی اوژنی؟!

شاید فکر کنی توی مسیر زندگیت تنهاترینی اما من اخر تموم مسیر هایی ک میری

با چتر خیسم متنظرتم.(Desiree)

بعضی وقتا باید برگردی به جایی که بدبختی هات ازش شروع شده.

"그녀는 사라 졌어요"

میدونم واسه حرف زدن راجب این چیزا اشتباه ترین ادم رو انتخاب کردم ،

ولی چه میشه کرد میتونم اعتراف کنم من اشتباهمو دوست دارم؟

ن! پس بیا راز نگهش داریم.

زیر تمام اون خاطرات دنبال دردی میگشت ک خیلی وقت پیش فراموشش کرده بود.

میخواست ببینه ،چشمای کورش بالاخره تمنای دیدن رو آغاز کرده بودن.

شاید یه روز تصمیم گرفتم عذابت بشم.

هوا و هوس با هم قاطی میشوند و چیز عجیبی رو بوجود می اوردند.

بدون خداحافظی قطع کرد.

ادما یه بخش سوخته دارن ، یه بخش تاریک 

ذات کثیف ، و فکرای کثیف تر از لجن

به دنیای من نزدیک نشین! 

وقتی گفتم میخوام درد بکشه جدی گفتم

جدی تر از هر وقت دیگه ای

میدونی دو سال پیش از خودم میپرسیدم چرا

و حالا دارم فکر میکنم چرا دوباره دارم همون سوال رو میپرسم

اشتباه ما فقط موندن بود.

یه روز به خاطر اینکه بقیه ازم دورت نکنن التماس کردم.

وقتی بغلش میکنم ارامش عجیبی میگیرم.

یه تذکر به خودم : هیچوقت دیگه هیچوقت سعی نکن اون متنایی ک ذخیره کردی رو بخونی من حوصله گریه ندارم.

قراره 9 روز طول بکشه ، نوشتن یه متن قراره اینقدر طول بکشه.

مغزش بیمار بود ، سرمای زیادی تو اعماق وجودش نفوذ کرده بود.

فکر‌ میکردم میتونم اما دور بودن از اون یکم زیادی سخت بود.

 خسته شدم! از این پارادوکسی ک توی شخصیت و اخلاقم بوجود اومده.

ماه میدرخشید ، یادته یه روز گفتی اگه دلتنگ شدم به ستاره ها نگاه کنم

چرا امشب هیچ ستاره ای توی اسمون نیست؟! 

مرگ‌ نمیتونست پایان همه چیز باشه باید بین تمام این اتفاق ها ، یه نفر تقاص پس میداد پس سختی هایی ک کشیده بودن چی میشد؟

امروز بیشتر از هر وقت دیگه ای توی خلسه ای از تنهایی هام فرو رفتم.

میدونم من خیلی احمقم و لیاقت داشتن ادمی مثل تورو کنارم ندارم.

اما با تمام اینا ترکم نکن.

همش از روی ترحم بود؟! انگار تار های صوتیم رو از دست داده بودم ، چرا هیچی بهش نگفتم.

یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بی پایان بود؟! هوم؟! اگه ما اینو نخوایم چی؟

بعضی وقتا حس میکنم بیمارم!

پاهام رو روی زمین میکشم و با صداش روی سرم یه خط اضافه میکنم

به خط خیابون زل میزنم ، الان وسطشم 

خودش بودم ، خود دیوانگی ، جنون

امیدوارم یه ماشین بالاخره از این خیابون رد شه ، شاید بتونه روحم رو ازاد کنه.

تصمیم های سریع برای فرار از واقعیت ها ، پشیمونی های جبران ناپذیری رو به جا میذارن.

من هر کاری باید میکردم رو کردم.

بالا و پایین های زیادی هست ، مهم اینکه تو سراشیبی ها رو دوست داشته باشی یا ن!

همیشه یه پایان خوب نمیتونه راضی کننده باشه.

مغزم میگه ن!

ولی قلبم میگه اره!

رگهای پاره شده رو حتی تو هم نمیتونی بدوزی.

پل های زیادی هست و باید بسازیم.

شاید هیچوقت بهت نگم ولی خوشحالم ک هستی و کنارمی.

وقتی دردی نباشه ، چیزی برای نوشتن نیست.

دوستان حقیقی خانواده ای اند ک ما انتخابش کردیم.

پاتو کج نذار ، این سومین بار!

عروسک روی میز دیگه نمیرقصه ، مغز منم خیلی خالی به نظر میاد.

یه روز واسه تمام آرزوهایی ک خاک کردی ، مراسم تدفین میگیری.

یه روز واسه ادمایی ک رفتن مینویسی.

یه روز وقتی روحت بین آبی و قهوه ای سرگردون شد ، اونوقت خاطراتت به جا میمونن.

عملیات با موفقیت انجام شد.

روز نمیدونم چندم ، من ارزویی کردم.

یه جواب میتونه عوض کنه ، میتونه تمام تلاش های یک ماهت رو به باد بده ، میتونه هم امیدوارت کنه و ام ناامید!

من داشتم جون میدادم تا جوابت روم تاثیر نداشته باشه ، اما مغزم داشت خیالی بافی میکرد.

من فقط خواستم ، یادم نمیاد اخرین بار چی میخواستم.

یه اهنگ میگفت هر دومون باید فاصله بگیریم ، ولی چرا زخمامون خوب نمیشن ، چرا اشکام خشک نمیشن؟!

تو بهم بگو چرا بابا؟!

من از بچگی سرد بودم ، از بچگی این شکلی بودم.

یادم نمیاد اخرین باری ک داد زدم کی بود ، من درد داشتم ولی صدام در نیومد.

یادته وقتی تاریکی رو کنار زدی و صورتم رو دیدی چقدر تعجب کرده بودی و ترسیده بودی ، تو هم از دیدن چشمام ترسیدی ن؟!

روزی ک حس عمیق تنهایی داشتم رو فراموش نمیکنم.

ن روزش رو ، ن حسی ک داشتم.

تونستم باعث لبخند کسی بشم ، این خودش دلیلی واسه زندگی دوباره اس.

داشتم از اون دختر کوچولو مواظبت میکردم. 

من مادر خوبی میشم ن؟!

گاهی دروغایی میگیم ک حتی به نظر خودمونم خنده دارن.

امشب واسه داشتنت خوشحال بودم.

بعضی وقتا یه دستایی میاد به امید فشار دادن گلوت.

وقتی یه ریشه رو از خاک بکنی بعد یه مدت خشک میشه

فکر کنم منم همین شکلی شدم.

این تصمیم توعه ک کجای این داستان باشی.

میتونم خیلی زیاد دوستت داشته باشم اما میدونی هر چیزی یه بهایی داره ن؟!

پیرهن ابی رنگم ، سفید شده.

اولش حس خوبی داشت اما من میترسم.

از هجوم اون همه خاطره ای ک به سمتم میان میترسم.

هنوزم نمیدونم میخوام برم یا ن.

با دست پیش کشیدن و با پا پس زدن ، گرفتار یه همچین چیزی شدم.

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کیان تسمه وبلاگ لینک سیتی باربری سرو ضایعات پلاستیک | گرانول پلاستیک کتابخانه شهید محمد قمری قره قشلاق دکوراسیون آشپزخانه زندگی کوتاهه serenity پیش بند اصلاح سر و صورت مردانه معرفی مزون